سفـره خاتـون در پرانتز



# در برهه ای از زمان و تاریخ و جغرافیا هستیم که

شبی تو در آغوش من و

شبی دیگر من در آغوش تو ؛

زار زار به حال کودکان از آب و گل درنیامده‌ی رویایمان می گرییم!



+اما ناهید ، بیا به یاد آوریم مشت های گره کرده‌مان راکفش‌های آهنینمان‌راعهدها و پیمان‌هایی که بستیم و چه چیزها که گرو نگذاشتیم

همه‌ بروند به جهنم رفیق اکنون ماییم و بیست هزار آرزو و همین.


نه ، انگار هنوز هم سفره خاتونم

منم سفره خاتون ، که رفت و رفت و رفت و رفت

جنگید و جنگید و جنگید

میجنگد و میجنگد و میجنگد .

او سهمش را از زندگی اینگونه میگیرد

میخوابد و میخورد و میجنگدو هدف است که اورا زنده نگه داشتهبلند پرواز استحتی میگویند باهوش است

من سفره خاتونم ، که میجنگم و میجنگم و میجنگم و این رسالت من است.

من قرارداد پیروزی را با خون خود موکد ساختم که .که ببینم لبخندت راکه ببینم خوشحالی‌ات راتورا که بی‌دریغ دوستم داری و من ‌هم.


-من هیچوقت ننشسته‌ام ، هیچوقت آرام نگرفته‌م ، اینبار هم نمیگیرم و این است سرشت من.این است رسالتم. تا آنجا که پر شوم از چین پر از چروک و عشق بورزم به سالها جنگیدن و از پا ننشستنم.که به سفره خاتون بودنم ، به چین های کنار لبها و چشمم عشق بورزم. چرا که این است سرشتم. این است سرشتم .این است سـرِ.

+من یک مبارزم.مبارز راه روشنایی.

+هر نفس آواز عشق می‌رسداز چپ و راستاز چپ و راست


دلم برای ستاره‌شناس عزیزم تنگ شده ، برای ستاره‌شناسی که احتمالا الان تو مطب نشسته و یه نینی چندروزه رو معاینه میکنه.

شاید اگه بود الان کمکم میکرد سروسامونی به این تیکه هام بدم ، دستمو میگرفت و حواسش به دل گرفتگیام بودنمیذاشتم به حال خودم تا انقدر کلنجار برم که بپوسم!بی اعتنا رد نمیشد!وقتی به این فکرمیکنم که چندماهه دیگه میره از این خاک و دیگه معلوم نیست کی ببینمش تا از ستاره ها واسم قصه بگه ،دلم منجمد میشه!

میدونید؟یه وقتا نیاز به یه منجی داریمنه اینکه بیاد و مارو بندازه تا خوشبختی‌ها  ، نه!فقط به یادمون بیاره راه خوشبخت بودنُ.کسی که تیشه ورنداره ترکمون بده بیشتر ، حواسش باشه که نزنیم جاده خاکی!

این روزا که دلم زود زود میگیره ، به آسمون نگاه میکنم و پی یه منجی میگردم ، لابه لای همون ستاره ها ، همونجاها که ستاره شناس میبرمتم.یه منجی که بیاد و یه سیلی درست وحسابی بخوابونه زیرگوشم و بگه: هی دختر ، بِکَن دیگهیالا!  ، منجیه حواسش هست ، میدونه روحم داره خط خطی میشه و حواسش هست و میدونم و میدونه.

امضا: سفره خاتون دل سبز


-یه وب داشتم اسمش تراوشات مغزی بود ، این نوشته جاش بیشتر اونجا بودتراوید دیگه.آدم یه وقتا میتراوه کلا ! بهتره برم تا شعر بیشتری رج نزدم

-خدا وقتی شعور رو می آفرید ، به یه سریا نداد!

-خدا آرامش بده بهم و به همه.و کمکم کنه برای حذف یه سری چیزا که زودتر از اینها باید انجام میشد.

+بشنویم؟ ماه پیشانو-دریا دادور 

چه صدایی ، نازنفست بانو


ای تمام کسانی که از گرمی هوا رنج میبرید و کولرهایتان را به پت پت انداخته اید!بشتابید!بشتابید!

خب باید بگم که به شکل خارق العاده ای هوا عالیه^_^ خنکای پاییز و بهارو داریم ، الانم تو ایوون با والدین دراز به دراز بیهوش شدیم ، خب پک سفارشی ما شامل مقداری هوای خنک ، کمی  خنده و شادی بچه های تو کوچه ، چند لقمه کوبزی مامان پز با فلفل سبز تازه از تو باغچه چیده شده ، سه قاچ گوجه محلی آبدار ، یک عدد پتو مسافرتی و بالش گردالی برای خوابیدن تو ایوون و ستاره چیدن.

متقاضیان عزیز تو صف بایستید ، شلوغم نکنید آ باریکلا :))))


خواهشا خواهشا خواهشا وقتی میخواید برنامه دورزدن یا تفریح بریزید به همراهاتون خوب فکر کنید!

خب میدونید؟تا قبل از این هروقت میگفتن باید تو انتخاب همراه دقت کرد و فلان خیلی جدی نمیگرفتم و میدونستم من با آدم غیر هم کیش خودم کمتر رفاقت دارم یا اصلا ندارم‌!ولی ولی ولی.مغزی که از انباشت اطلاعات زرد و بحث های بی پایان و بیهوده رنج میبره حاصل یک تدبیر کاملا غلطه!انقدر غر و مخالفت با هر ایده ای رو شنیدم که واقعا فقط دلم میخواست زودتر اون جمع پر از انرژی های منفی رو ترک کنم و به خلوت خودم برگردم!

میدونید؟احساس میکنم نیاز دارم تا قرن ها با کسی حرف نزنم!دلم میخواد دور شم از این شهر ، از این کلیشه ها ‌ ، از اندیشه ها و افکار کپک زده!دلم یه سکوت طولانی بدون هیچ صدایی به استثناء ورق زدن کاغذ میخواد!هیچیِ هیچی!دلم میخواد آرامش خودشو جاکنه تو تک تک زوایای این دقایق و این ثانیه ها!

خدایا؟بیا دیگهبیا زودتر پیشم!خدا؟ولی حرف زدن باتو رو دوست دارم هنوز

+از ویژگی های یک همراه خوب میدونید چیه؟۱-وقت راه رفتن وقتی سکوت میکنید هی بهتون نگه:"ای بابا سفره خاتون توهم که همش ساکتی"! ۲-لازم نباشه همه چیز رو با جزئیات واسش توضیح بدید و گاهی حتی با نگاه بگیره منظورتونو!۳-باهر حرفتون مخالفت نکنه ۴-یکم از "من میگم این ، پس این!" فاصله بگیره و به "نظرمون اینه!" متمایل باشه.

و من الله التوفیق!


میدونی چیه؟این همه تلفیق سنت و مدرنیته در تو ، این همه صبر ، این همه منطق ، این همه درک و شعور ، این همه مهربانی های زیر پوستی ، این همه سادگی ، یک رنگی و عشق! همه و همه باعث شده این خونه بزرگ و سبز واسم قد یه لونه زنبور شه!هی از جام پاشم بیخودی چرخ بزنم تو اتاق ها و حیاط و هوایی که یه چیزی رو خیلی محسوس کم داره بوی تورو! میگم ، خیلی ضایع ست که هر یه ساعت یه بار بهت زنگ میزنم و به بهانه ی مختلف میخوام صداتو بشنوم؟ خیلی دلم واست تنگ شده مامان!


+فکرمیکنم فرازمینی هستی ، تو منو هرجور که باشم شاد و شیطون و شارپ ، غمگین و بی حوصله و عصا قورت داده ، بی منطق و لجوج ، منطقی و آدم حسابی دوست داری و بازم دوست داری و منم!و این یه قوای فرزمینی میخواد.


میس یو.خیلی.


#توچی؟


+این روزا شدی انگیزه ی من!اونی که باعث میشه شکست برام بی معنی شه!تو که موفقی دیوونه ای رهایی ،رهایی،رهایی تو چشمات یه اراده ای هست که تو چشمای هیچکی ندیدمحتی خنده های لعنتیت هم خبر از بلندپروازی هات میدن. از هدفای بزرگت برام میگی و من دلم میخواد درمقابل روح بزرگت تعظیم کنم

همه رو حیرت زده میکنی ،ناشنوا میشی درمقابل منفی باف ها. تو که اون فیلمی که قرار بود تمومش کنی رو میفرستی و میگی"آدمی که به مرگ خودش راضی بشه یعنی چیزی واسه از دست دادن یا ترسیدن نداره.از اینجا به بعدش قشنگه"

میگی"آدم به فیتی من دیده بودی؟" و بعد یه لبخند ژد میزنی. میخندم و میگم زیادی این رل آو خودتی ها!

به خالکوبی روی دستت نگاه میکنی و میگی پاشو دختر.

میرسی بهش.ذره ای شک ندارم. اراده ی تو ،اراده ی من ، خاص خودمونه.من جون دادن توراه هدفم رو از تو به ارث دارم

از هدفام که واست میگم با نگاه و اخم جدی و همشگیت بهم میفهمونی که 'دهنتو ببند و فقط بگاز'

جذاب چش آبی لعنتی که طوسی هم خیلی بهت میاد:)))

مرسی که تپل شدن بی اندازمو به روم نمیاری ^_^و بهم میگی اونقدر ارزششو داره که این وضعیتو تحمل کنم-که الان وقت زیبا بودن نیستقول کنسرت امینمقول پارکورقول اون کاره بزرگی که قراره انجام بدم و بخش اطلاعاتیش هم باتوقول هالیوود حتی! خواب رو گرفته از چشمام :)  فردا شیش باید پاشم لامصب هیچوقت به پای تو نمیرسم:)))))  طلوع آفتاب سرتمرین.واسه من خوابالوی شیش بیدارشو دست ت میدی.کام آن! دی:

-نباید وایسیم باید بریم برسیم به چیزایی که خواستیم! اصولا زندگی سخت نی ، آدما بی عرضن

یادم رفته بود زدبازی هم میتونه قدرت رو برگردونه به ما ،هاع؟:)


خودت پلکامو میبندی و این قصه تموم میشه.


-نذار اشکاتو هرکی ببینه، گل من!

یه تصویر میاد، گنگ، بام شهریم ، تقریبا هیچکی نیست ،ساعت حول و هوش 3ایناستمن به اون سنگ گندهه لم دادم ، مانتو مشکی ،شال مشکی و چتری هام که دیروز زده بودم و عکس گرفته بودم.اشک میریزم ،هق هق میکنمبلند بلندنفس م قطع و وصل میشه ، از تو ماشین بهم یه لیوان آب میده ،سعی میکنه آرومم کنه بهم میگه گریه میکنی شبیه گربه شرک میشی ، میخندم و دیگه چیزی یادم نیست.


مائده؛ سخت میگیره زندگیدرست!اما بگو ببینم یادته قرارامونو؟یادته ارزشامونو؟ یادته همون اول گفتم کفش آهنیاتو بپوش که کار زیاد داریم؟یادت رفته اینارو؟

-یه ذره سر و بیار بالا و بیرون آب، یه دفعه پاتو بذار میونه دیوونه ها- نکنه تی دی رو هم یادت رفته؟

قرارمون کم نیاوردن بودفرق داشتن بود!مائده قرارمون جنگیدن بود.

بگو ببینم گیرم که حالت هم بد! قرارمون کنار کشیدن بود؟نبود به وللهبمون تو بازیبمون تو رینگ

یادت نره زندگیت مال خودتهایمان داشته باش به خودت به توانایی هاتدیوونه باشدیوونه باش.دیوونه باش جان!


+این سوزی که پیچیده تو استخونام رو عاشقم.این گزیدن دستم رو دوست دارم.این باد خنکی که میوزه و موی کوتام رو به رقص درمیاره رو میپرستم

-یکی اون بالاست که خالصانه باهاته-

.

-میدونید؟وقتی آدم میزون نیستخیلی سخته کاری نکنه وحرفی نزنه که بعدا پشیمون شهخداوندا صبر بهم بدهصبرصبرصبر.


دلم رهابودن میخواد

مغزم انگار لایه منگنستحسش میکنم.

تپش قلب دارمو این نشونه خوبی نیست.

این نمیتونه من باشه. ولی میتونه دوباره من بشه.

نیاز دارم خودم رو ببخشم. نیاز دارم خودم رو دوست تر داشته باشم.

باید هدفام روشن ترشن. مسیر هم.

یه چیزی رو فراموش میکنم و اونم اینه که : وقتی راهی که قراره بری شبیه بقیه نیست ، نباید توقع داشته باشی کارایی رو انجام بدی که بقیه انجام میدن. جوری زندگی کنی که بقیه زندگی میکنن. دغدغه ای داشته باشی شبیه دغدغه هایی که اونا دارن.

من مسیرم جداشدهخیلی وقتهو اینکه دارم خودمو از مسیر اصلیم جدا میکنم و میندازم تو اتوبان دیگرون اصلا جالب نیست.

باید برگردم به باند خودمرویای خودملازم نیست به کسی جواب بدم راجع بهشلازم نیست توضیح بدم چون ماله منمال شخص خود خود منو درنتیجه کاملا مربوط به خود من.

نباید بذارم بیشتر از این جدا شم از مسیر. هرچقدر هم که سخت. گاه باید خودخواه بود. تپش قلب دارم و مغزم لای منگنست اما من مائده ام بهرحال؛ هزاران بار که در جدال با نفس مغلوب شم بار هزارویکمی وجود داره که پیروزش منم. 


خب امسال نمیتونم برم احیا ! البته میتونستم تایم بازکنم براش ولی چون تا دیروقت طول میکشه و منم فردا باید آزمون بزنم منتفیه :) 

ولی جایگزین دارم به چه شیک و مجلسی ای :دی 

تست زیست با طعم جوشن کبیر !و خب تا الان خیلی بهم چسبیده:)

امیدوارم خداوند بهترین هارو برای من و دوستانم بخواد*_* 

دعام کنید ؛ مرسی^_^


خوشبختی بدون استمرار و افورت میسر نمیشه.-دکتر مکری

+میدونی؟ یه وقتایی_از یه جایی به بعد_راهت از خیلیا و خیلی چیزا جدا میشه. افکارتون مشترک نیست. آرمانهاتون مشترک نیست. جداکردن خودت از این آدما و اون چیزها خیلی سخته. طاقت فرساست. حتی یه دوره افسردگی میاره. ولی میدونی مائده؟این دقیقا حرمتیه که باید واسه آیندت/موجودیتت/آرزوهات قائل شی.که اگه غیر این باشه خیانت بزرگی کردی به لحظه های با ارزشتبه عرق ریختن هاتبه آرمان هاتاعتقادهات 

یکی بهم این جمله رو گفته بود چندماه پیش که رو کاغذ نوشتم و زدم به دیوار رو به روم ؛ جمله ای که هیچوقت فراموش نمیکنم : "پشت کردن به ثانیه های باارزشت ، پشت کردن به همه سختی ها و زحمتاییه که کشیدی__به خودت بی حرمتی نکن."

-امروز بیشتر از هروقت دیگه ای ایمان دارم به راهم.ایمان دارم به درست بودنش. و مطمئنم خداوند دستان گرمش رو ازم نمیگیره.

+دویدن های 6صبحی چیزهای زیادی رو بهم یادآوری میکنه. مهم تر از همه: 'هنر زندگی کردن رو' _آره هنر میخواد. هرکسی ندارتش. 


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

جراحی هموروئید زیبا دیزاین, طراحی سایت , صفحه بندی و صفحه آرایی روزنامه Kelly راهکارهای موفقیت فرکتال باران اولین و بزرگ ترین سایت اخبار و اطلاعات موبایل و اپراتورهای ایران نمره ها بی مصرف باربری تهران__«۲۲۷۳۶۱۰۷_۴۴۷۴۸۹۳۷»حمل بار از تهران به کلیه شهرستانها دنیای از خوشمزه ها